شیطان که رانده گشت بجز یک خطا نکرد
خودرا برای سجده آدم(ع) ، رضا نکرد
شیطان هزار مرتبه بهتر زبی نماز
آن سجده بر آدم (ع) و این بر خدا نکرد
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت.
در حال کار، گفتگوی جالبی بين آنها در گرفت.
آنها به موضوع <<خدا>>رسیدند
آرايشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد!
مشتری پرسيد :چرا؟
آرايشگر گفت : کافی است به خيابان بروی تا ببينی چرا خدا وجود ندارد.
اگر خدا وجود داشت آيا اين همه مريض می شدند؟
بچه های بی سرپرست پيدا می شدند؟ اين همه درد و رنج وجود داشت؟
نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد اين چيز ها وجود داشته باشند.
مشتری لحظه ای فکر کرد،اما جوابی نداد؛چون نمی خواست جروبحث کند.
آرايشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بيرون رفت.
در خيابان مردی را ديد با موهای بلند و کثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده و ...
مشتری برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به آرايشگر گفت:
به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند.
آرايشگر با تعجب گفت:چرا چنين حرفی می زنی؟
من اين جا هستم،همين الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت : نه!!! آرايشگر ها وجود ندارند،
چون اگر وجود داشتند،
هيچ کس مثل مردی که آن بيرون است، با موهای بلند و کثيف و ريش اصلاح نکرده پيدا نمی شد.
آرايشگر گفت : نه بابا ؛ آرايشگر ها وجود دارند،
موضوع اين است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تاييد کرد: دقيقا! نکته همين است.
خدا هم وجود دارد!
فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند.
برای همين است که اين همه درد و رنج در دنيا وجود دارد.
|