هیپنوتیزم
وبلاگی آزاد برای جوانه های سبز ایران


نصوح...

در زمانهای قدیم، مردی به نام نصوح زندگی می کرد که از طریق دلاکی کردن حمام زنانه امرار معاش می کرد. هیات ظاهریِ او مانند زنان بود صدایی زنانه و پستان هایی برآمده داشت. از اینرو مرد بودن خود را از دیگران مخفی می داشت. او به گونه ای ماهرانه ، سالها در حمام های زنانه دلاکی می کرد و کسی پی به این راز نبرده بود که او یک مرد است و شهوت مردانه اش کامل و فعال بود. 

 

نصوح چادر بر سر می کرد و پوشینه و مقنعه می گذاشت. در حالی که مردی بود حشری و در عنفوان جوانی. آن جوانِ هوس پیشه از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم دفع شهوت. او در طول زمان بارها از این کار توبه کرد و از آن منصرف شد، اما نفسِ اماره حق ستیز او توبه اش را می شکست.

 

 

تا اینکه روزی آن بدکار( نصوح ) به حضور یکی از عارفان رفت و بدو گفت: مرا نیز ضمن دعایت یاد کن و در حق من دعایی کن باشد که از این عمل قبیح خلاص شوم . آن عارف وارسته به راز کار او واقف شد و از طریق خواندن ضمیر او مشکلش را دریافت، بی آنکه چیزی از او بشنود. ولی چون از صفت حلم الهی برخوردار بود آن راز را فاش نکرد و قباحت آن کار را به رویش نیاورد و لبخندی به او زد و به طریق دعا به نصوح گفت: ای بدطینت، خداوند از فعل قبیحی که مرتکب می شوی توبه ات دهد. ( انسان کامل چون انانیتی ندارد سراپا نور الهی است، و قهرا هر چه گوید، گفته حق است.)

 

 

خلاصه آنروز گذشت تا اینکه روزی نصوح در حمام مشغول پر کردنِ طشت بود که جواهر دختر شاه گم شد و آن هم یکی از لنگه گوشواره های او بود که همه زنان را مجبور به جستجوی جواهرش کرد. چون آنرا در روی زمین پیدا نکردند درِ حمام را بستند تا در وهله اول جواهر گم شده را لابلای جامه های افراد حاضر در حمام بجویند. با آنکه همه لباسها را گشتند ولی دزد جواهر نه پیدا شد و نه رسوا. پس در این مرحله پا را از این هم فراتر گذاشتند و با جدیت تمام حمام زنانه و هر جایی از آن را به دقت گشتند ولی باز هم پیدا نشد، تا اینکه تصمیم به بازرسی بدنی گرفتند.

 

 

ندیمه آن بزرگزاده یکی یکی زنان را وارسی کرد تا آن جواهر مرغوب و بی نظیر را پیدا کند. نصوح با پیش آمدن این اوضاع از ترس به گوشه ای خلوت رفت، در حالی که از ترس رنگ چهره اش زرد و لبش کبود شده بود. نصوح از ترس بر خود می لرزید و سعی می کرد در گوشه ای خودش را پنهان کند. نصوح در آن خلوت رو به حضرت حق کرد و گفت: پروردگارا بارها توبه کرده ام. اما توبه ها و پیمانهای خود را شکسته ام. پروردگارا تا کنون کارهای زشتی کرده ام که شایسته من بود، در نتیجه چنین سیل سیاهی به سراغم آمد. خداوندا ، فرصت اندک است و فقط یک لحظه بر من پادشاهی کن و به فریادم برس. خداوندا اگر این بار ستاری بفرمایی و گناه مرا بپوشانی ازین پس از هر کار ناروا توبه می کنم. نصوح پیوسته گریه کرد و اشک فراوانی از چشمانش جاری شد و آنقدر خدا خدا گفت که در و دیوار با او همنوا شد .

 

 

نصوح در حال «یا رب یا رب گفتن» بود که ناگهان از میان ماموران تفتیش صدایی بلند شد. آن فریاد زننده می گفت: همه را گشتیم، اکنون ای نصوح جلو بیا. نصوح با شنیدن این صدا عقل و هوش از او جدا شد و مانند جماد، بی جان افتاد. و چون از هستی موهوم خود خالی شد و موجودیت او باقی نماند، خداوند، بازِِ بلندپروازِ روحش را به حضور خود فرا خواند. وقتی نصوح بی هوش شد، روحش به حق پیوست و در همان لحظه امواج رحمت حق به تلاطم در آمد. وقتی که روح نصوح از ننگ جسم رها شد، شادمان نزدِ اصل خود رفت و وقتی که دریاهای رحمت الهی بجوشد گرگ با بره همپیاله می شود و افراد مایوس نرم و خوش رفتار می شوند.

 

 

پس از ترسی که بر نصوح ایجاد شد و مایه هلاک جان شد، مژده دادند که آن جواهر گمشده پیدا شد و سبب شدند که بیم و ترس از بین برود و با این خبر سر و صدای شادی کل حمام را پر کرد و آن موقع بود که نصوح که مدهوش بی خویش شده بود به خود آمد و چشمش نوری بیش از صد روز دید. بر چشم دل نصوح، نور تجلی الهی که برای دیگران طی روزها و شبهای فراوان در طاعات و عبادات ظهور می کند در لحظه ای هویدا شد. همه از نصوح حلالیتی می طلبیدند و مدام دستش را می بوسیدند زیرا که بیش از هر کسی به نصوح ظنین بودند و غیبت او را کرده بودند .

 

 

نصوح به زنان گفت: این فضل خداوند عادل بود که مرا نجات داد، والا من از آنچه که درباره ام گفته اید بدترم. کسی جزء اندکی چه چیزی درباره من می داند؟ فقط من می دانم و خداوندِ ستارالعیوب که چه گناهان و تباهکاری هایی مرتکب شده ام .

 

 

بعد از آن واقعه هنگامی که بار دیگر فرستاده دختر شاه آمد و گفت: دختر پادشاه ما، از روی لطف و مرحمت تو را مجددا فراخوانده است تا سرش را بشویی و او را مشت و مال دهی. نصوح به آن فرستاده گفت: برو، برو که دست من از کار افتاده است و اکنون نصوح تو بیمار شده است. باید بروی کس دیگری را برای این کار پیدا کنی. من یکبار مُردمُ و زنده شدم. من طعم تلخ مرگ و نیستی را چشیدم. من نزد خدا توبه ای راستین کرده ام و تا وقت مرگ، آن توبه را نخواهم شکست.



 

butterfly

يك روز سوراخ كوچكي در يك پيله ظاهر شد. شخصي نشست و چند ساعت به جدال پروانه براي خارج شدن از سوراخ كوچك ايجاد شده درپيله نگاه كرد.

 butterfly || canon5d/EF100f2.8 | 1/800s | f8 | ISO320 | Handheld

سپس فعاليت پروانه متوقف شد و به نظر رسيد تمام تلاش خود را انجام داده و نمي تواند ادامه دهد.

 

آن شخص تصميم گرفت به پروانه كمك كند و با قيچي پيله را باز كرد.  پروانه به راحتي از پيله خارج شد اما بدنش ضعيف و بالهايش چروك بود.

 Butterfly Wallpapers part1 main پس زمینه و والپیپر پروانه های زیبا   قسمت اول insects

آن شخص باز هم به تماشاي پروانه ادامه داد چون انتظار داشت كه بالهاي پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت كنند.

هيچ اتفاقی نيفتاد!

 در واقع پروانه بقيه عمرش به خزيدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.

 

چيزی که آن شخص با همه مهربانيش نميدانست اين بود که محدوديت پيله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن،  راهی بود که خدا برای ترشح مايعاتی از بدن پروانه به بالهايش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پيله بتواند پرواز کند.

 

گاهی اوقات تلاش تنها چيزيست که در زندگی نياز داريم.

اگر خدا اجازه می داد که بدون هيچ مشکلی زندگی کنيم فلج ميشديم، به اندازه کافی قوی نبوديم و هرگز نميتوانستيم پرواز کنيم.

 

عکس های پروانه های زیبا | www.pixbaran.com

 

من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم.

من دانايی خواستم و خدا به من مسايلی داد تا حل کنم.

من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت  ماهيچه داد تا کار کنم.

 

من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.

من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نيازمند کمک بودند.

من محبت خواستم و خدا به من فرصتهايی برای محبت  داد.

 

 

« من به  هر چه که خواستم نرسيدم ...

اما به هر چه که نياز داشتم دست يافتم»

در آخر:

بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که ميتوانی  بر تمام آنها غلبه کنی...

 

 


سه شنبه 7 تير 1390برچسب:تلاش لازمه زندگی,

|
 

عجیب ترین قوانین دنیا....(1)

1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است!!

2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند!! 

3. داشتن سکس با حیوانات برای مردان لبنانی در صورتی مجاز است که حیوان مورد نظر ماده باشد. در صورتیکه فردی در حال سکس با حیوان نر دستگیر شود مجازاتش مرگ است!!!

4. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود.

6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.

7. در تایلند همه سینما رو ها مجبورند هنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.

8. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک کردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.

9. در تایلند انداختن آدامس جویده شده تان 500 دلار جریمه دارد و قبل از خارج شدن از
خانه حتما باید لباس زیر پوشیده باشید.

11. در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شدن، به اعدام محکوم می شد.

12. در فنلاند زمانی پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشیدن شخصیت اصلی سریال ممنوع بود.

14. در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود.

15. اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.

18. در زمان حکومت طالبان در افعانستان، پوشیدن جوراب سفید برای زنان به علت تحریک آمیز بودن آن برای مردان ممنوع بود. در ضمن ماموران پلیس دستور داشتند پنجره خانه ها را با رنگ سیاه بپوشانند تا زنان حاضر در خانه ها دیده نشوند.

                                                   ادامه دارد...

 


سه شنبه 7 تير 1390برچسب:قوانین عجیب و غریب,

|
 

کورش کبیر

به نام صلح جهانی

من یک ایرانی ام؛ از تبار کورش،
از تبار کوه های دماوند وخلیج همیشگی پارس؛

wmat


                       
******

بوی نم گرفته آرامگاه پدر
بنیانگذار حقوق بشر رو زیر آب نبر
سدّ سیون رو باز کردی روی تاریخ
نباید توی ذهن آیندگان رو کاه ریخت
چوب حراج رو دارن میزنن به پاسارگاد
مثل اینکه دیگه نمیکنن از این اثر یاد
منشور کورش کبیرتوی بریتانیا
به شش زبون مختلف هست تو دنیا
تندیس چهار متری شو میسازن توی سیدنی
پاسارگاد رو شاید تا چند وقت دیگه نبینی
ولی ما که همه هستیم از نسل این پدر
منشور کورش بزرگ رو باید کنیم از بر
پس بیا داستان صلحشو گوش کن
منشور حقوق بشر رو آویزهء گوش کن:



              ******

576 قبل میلاد مسیح
به دنیا اومد مرد صلح، کورش کبیر
پدرش کمبوجیه بود، شاه أنشان
شمال خوزستان کنونی الآن
مادرش ماندانا دختر آستیاک
پادشاه مادها ملقب به آژی دهاک
شاهدخت ماندانا وقتی که باردار شد
آژی دهاک از ترس سرکوبی بیمار شد
کورش کبیر روکه طفلی کوچک بیش نبود
داد به هارپاک وزیرش گفت بکنش نابود
هارپاکم دید نمی تونه تمومش کنه
پسرو داد به چوپان شاه تا که طعمش کنه
بندازه جلو گرگای درنده
خدایان با کورشن، چون شد برنده
کورش کبیر شد پسر چوپان
سنبل عقل وشعور و ادب وعرفان

کوروش کبیر

            *****

آژِ دهاک که واسه خود جانشینی نداشت
از دست تقدیر کورش نوهء خود رو شناخت
کورش راهی شد أنشان پیش پدر و مادر
اونجا خلق وخوی پارسی هارو بهتر
از همیشه یادگرفت با فنون های نظامی
بعد از مرگ پدر اون شد پادشاهی نامی
اولین منشور حقوق بشر رونوشت
540قبل مسیح یاد داد راه بهشت

پادشاه بزرگ معروف به ذوالقرنین
قانون برده داری رو برد تو بابل ازبین
آزادسازی بردگان اسیر ودر بند
نسل برده داری و بدبختی رو برکند

کوروش کبیر

             *****

منشور کورش کبیر توی بریتانیا
به شش زبون مختلف هست تو دنیا
ولی ما که همه هستیم از نسل این پدر
منشور کورش بزرگ رو باید کنیم از بر
که چی بودیم چی شدیم چرا پس الآن
با گذشت 2500سال از اون زمان
هنوز نمیدونیم چه کاری واسه صلحه
میگی صلحه ولی داری میکنی سلطه...
                *****

آرامگاه کورش کبیر ( پاسارگاد ) : عکس از غلامرضا فرهادی

 

wmat

 


سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

خلقت زن ؛ مادر

از هنگامي که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز مي گذشت.

فرشته اي ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکي مي فرماييد؟

خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده اي ؟

او بايد کاملا” قابل شستشو باشد، اما پلاستيکي نباشد.

بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگي قابل جايگزيني باشند.

بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند.

بايد دامني داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد

و وقتي از جايش بلند شد ناپديد شود.

بوسه اي داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوي خراشيده گرفته

تا قلب شکسته، درمان کند.

و شش جفت دست داشته باشد.

فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد…

گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟

خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نيستند. مادرها بايد سه جفت چشم هم داشته باشند.

-اين ترتيب، اين مي شود يک الگوي متعارف براي آنها.

خداوند سري تکان داد و فرمود : بله.

يک جفت براي وقتي که از بچه هايش مي پرسد که چه کار مي کنيد

از پشت در بسته هم بتواند ببيندشان.

يک جفت بايد پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!

و جفت سوم همين جا روي صورتش است که وقتي به بچه خطاکارش

نگاه کند،

بتواند بدون کلام به او بگويد او را مي فهمد و دوستش دارد.

فرشته سعي کرد جلوي خدا را بگيرد.

اين همه کار براي يک روز خيلي زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد .

خداوند فرمود : نمي شود !!

چيزي نمانده تا کار خلق اين مخلوقي را که اين همه به من نزديک است، تمام کنم.

از اين پس مي تواند هنگام بيماري، خودش را درمان کند،

يک خانواده را با يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد.

فرشته نزديک شد و به زن دست زد.

اما اي خداوند، او را خيلي نرم آفريدي .

بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده ام.

تصورش را هم نمي تواني بکني که تا چه حد مي تواند تحمل کند

و زحمت بکشد .

فرشته پرسيد : فکر هم مي تواند بکند ؟

خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر مي کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد .

آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد.

اي واي، مثل اينکه اين نمونه نشتي دارد. به شما گفتم که در اين يکي زيادي مواد مصرف کرده ايد.

خداوند مخالفت کرد : آن که نشتي نيست، اشک است.

فرشته پرسيد : اشک ديگر چيست ؟

خداوند گفت : اشک وسيله اي است براي ابراز شادي، اندوه، درد،

نا اميدي، تنهايي، سوگ و غرورش.

فرشته متاثر شد.

شما نابغه‌ايد اي خداوند، شما فکر همه چيز را کرده ايد، چون زن ها واقعا” حيرت انگيزند.

زن ها قدرتي دارند که مردان را متحير مي کنند.

همواره بچه ها را به دندان مي کشند.

سختي ها را بهتر تحمل مي کنند.

بار زندگي را به دوش مي کشند،

ولي شادي، عشق و لذت به فضاي خانه مي پراکنند.

وقتي مي خواهند جيغ بزنند، با لبخند مي زنند.

وقتي مي خواهند گريه کنند، آواز مي خوانند.

وقتي خوشحالند گريه مي کنند.

و وقتي عصباني اند مي خندند.

براي آنچه باور دارند مي جنگند.

در مقابل بي عدالتي مي ايستند.

وقتي مطمئن اند راه حل ديگري وجود دارد، نه نمي پذيرند.

بدون کفش نو سر مي کنند، که بچه هايشان کفش نو داشته باشند.

براي همراهي يک دوست مضطرب، با او به دکتر مي روند.

بدون قيد و شرط دوست مي دارند.

وقتي بچه هايشان به موفقيتي دست پيدا مي کنند گريه مي کنند

و و قتي دوستانشان پاداش مي گيرند، مي خندند.

در مرگ يک دوست، دل شان مي شکند.

در از دست دادن يکي از اعضاي خانواده اندوهگين مي شوند،

با اينحال وقتي مي بينند همه از پا افتاده اند، قوي، پابرجا مي مانند.

آنها مي رانند، مي پرند، راه مي روند، مي دوند که نشانتان بدهند

چه قدر برايشان مهم هستيد.

قلب زن است که جهان را به چرخش در مي آورد

زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلي موجودند مي دانند که بغل کردن

و بوسيدن مي تواند هر دل شکسته اي را التيام بخشد

کار زن ها بيش از بچه به دنيا آوردن است،

آنها شادي و اميد به ارمغان مي آورند. آنها شفقت و فکر نو مي بخشند

زن ها چيزهاي زيادي براي گفتن و براي بخشيدن دارند

خداوند گفت : اين مخلوق عظيم فقط يک عيب دارد

فرشته پرسيد : چه عيبي ؟

خداوند گفت : قدر خودش را نمي داند . . .

 


یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:خلقت زن, مادر,

|
 

تغییر دنیا؛ تغییر خود

بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است : <<کودک که
بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم . بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي
بزرگ است من بايد انگلستان را تغ يير دهم . بعد ها دنيا را هم بزر گ ديدم
و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم
خانواده ام را متحول كنم . اينك كه در آستانه مرگ هستم م ي فهمم كه اگر
روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم.>>!!


یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:تغییر دنیا,تغییر خود,

|
 

در جستجوی خدا...

شیطان که رانده گشت بجز یک خطا نکرد
خودرا برای سجده آدم(ع) ، رضا نکرد

شیطان هزار مرتبه بهتر ز
بی نماز
آن سجده بر آدم (ع) و این بر خدا نکرد

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت.
در حال کار، گفتگوی جالبی بين آنها در گرفت.
آنها به موضوع <<خدا>>رسیدند
آرايشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد!
مشتری پرسيد :چرا؟
آرايشگر گفت : کافی است به خيابان بروی تا ببينی چرا خدا وجود ندارد.
اگر خدا وجود داشت آيا اين همه مريض می شدند؟
بچه های بی سرپرست پيدا می شدند؟ اين همه درد و رنج وجود داشت؟
نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد اين چيز ها وجود داشته باشند.
مشتری لحظه ای فکر کرد،اما جوابی نداد؛چون نمی خواست جروبحث کند.
آرايشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بيرون رفت.
در خيابان مردی را ديد با موهای بلند و کثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده و ...
مشتری برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به آرايشگر گفت:
به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند.
آرايشگر با تعجب گفت:چرا چنين حرفی می زنی؟
من اين جا هستم،همين الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت : نه!!! آرايشگر ها وجود ندارند،
چون اگر وجود داشتند،
هيچ کس مثل مردی که آن بيرون است، با موهای بلند و کثيف و ريش اصلاح نکرده پيدا نمی شد.
آرايشگر گفت : نه بابا ؛ آرايشگر ها وجود دارند،
موضوع اين است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تاييد کرد: دقيقا! نکته همين است.
خدا هم وجود دارد!
فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند.
برای همين است که اين همه درد و رنج در دنيا وجود دارد.


یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:درجستجوی خدا, سجده ی شیطان,بی نماز,آرایشگرها,

|
 

حکمت کار خدا

 

درروزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت.
روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند:
عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد
روستا زاده پیر در جواب گفت:
از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟
و همسایه ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است.
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت .
این بار همسایه ها برای تبریک نزدپیرمرد آمدند : عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب
دیگر به خانه برگشت .
پیرمرد بار دیگر گفت : از کجامیدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست .
همسایه ها بار دیگر آمدند :
عجب شانس بدی .
کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در
سرزمین دور دستی با خود بردند . پسر کشاورز پیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد .
همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند :
 عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت : (( از کجا میدانید که ....؟
نتیجه:
 
همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل حل نشدني زندگی خود می پنداشته ايم صلاح و خیرمان بوده و آ ن مسائل ، نعمات و فرصتهایی بوده که زندگی به ما اهدا کرده است. در قرآنآمده است:
چه بسا چیزی راشما دوست ندارید و درحقیقت خیرشما در ان بوده وچه بسا چیزی را دوست دارید
در واقع برای شما شر است خداوند داناست و شما نمیدانید...
 

پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:پیر مرد, حکمت کار خدا,,

|
 

اندر حکایت شیطان....

             سه پرنده ای که شیطان از آنها گریزان است...

1.خطاف: پرستو، یکی از فرشتگانی است که شیطان از او فرار میکند. آن پرنده قرآن می خواند! امام صادق(ع) می فرماید: این پرنده حافظ قرآن است و سوره حمد می خواند و کلمه ((ولاالضّالین)) اومثل گفتن انسان است!!

2. کبوتر: کبوتر لاعی، بلکه همه کبوتر ها شیطان را دور می کنند. امام صادق و امام معصوم این پرنده را در خانه نگاه می داشتند و می فرمودند: بال  کبوتر برای شیطان به منزله باد بزن است. همانطور که باد بزن مگس ها را پراکنده می کند و می راند صدای بال کبوتر شیطان را فراری می دهد.

3.خروس: خروس هم یکی دیگر است، خصوصاً خروس سفید.. ناراحتی شیطان از این پرنده، به این دلیل است که تسبیح و ذکر می گوید و ذکر او ((سَبوح قدسِ ربُّ المَلائکةُ والرّوح)) و ((اُذکرو الله یا غافلین)) می باشد. این پرنده وقت شناس است و مانند مؤذن اوقات نماز را اعلام می کند...

ما خروسان چون مؤذن راستگو
هم رقیب آفتاب وسایه جو
پاسبان آفتابیم از درون
گر کنی طشتی به رو ما نگون

منبع: میثاق نور

 

 

 


 

داستان مردی که تنها یک روز زندگی کرد.



دوروز مانده به پایان جهان، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود وتنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد. آشفته وعصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت، فرشته سکوت کرد؛ آسمان و زمین را به هم ریخت، فرشته سکوت کرد؛ کفر گفت و سجاده دور انداخت، باز هم فرشته سکوت کرد؛ دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد، این بار فرشته سکوتش را شکست وگفت: بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لا اقل این یک روز را زندگی کن.لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز...با یک روز چه کاری می توان کرد..؟فرشته گفت: آن کس که لذّت یک روز زیستن را تجربه کند،گویی که هزار سال زیسته وآن که امروزش را در نیابد، هزار سال هم به کارش نمی آید.. آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستش ریخت وگفت: حالا برو و زندگی کن.

او مات ومبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید. اما می ترسید حرکت کند، می ترسید راه برود، نکند قطره ای زندگی از لای دستانش بریزد. قدری ایستاد... بعد با خود گفت: وقتی فردایی ندارم، نگاه داشتن این زندگی چه  فایده ای دارد، بگذار این یک مشت زندگی را خرج کنم. آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و بویید وچنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود ، می تواند بال بزند و می تواند...

او درآن یک روز آسمان خراشی به پا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی به دست نیاورد، اما... اما در همان یک روز روی چمن ها خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد. سرش را بالا گرفت و ابرها را دید. درختان را لمس کرد، برای تنهایی خود آواز خواند و به آنهایی که نمی شناخت سلام کرد. برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. او همان یک روز آشتی کرد و خندید، گریه کرد و سبک شد، لذّت برد وسرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.

او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند: او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود.....

                                                                                                                                                                  منبع: میثاق نور  


 


به وبلاگ من خوش آمدید
emerless2500@yahoo.com
نازترین عکسهای ایرانی

 

 

سعید

 

دی 1390
تير 1390
ارديبهشت 1390

 

نصوح...
butterfly
عجیب ترین قوانین دنیا....(1)
کورش کبیر
خلقت زن ؛ مادر
تغییر دنیا؛ تغییر خود
در جستجوی خدا...
حکمت کار خدا
اندر حکایت شیطان....
داستان مردی که تنها یک روز زندگی کرد.

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هیپنوتیزم و آدرس javaneyeirani.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





tanha_5505
گل مریم
تقدیم به همسر عزیزم
حنا
من بهاره 20 سال دارم ضد پسر نیستم!
زندگی
@@ ملودی عشق @@
ترنّم باران
*MY STARS*
F@TIM@_1994
پاتوق سرگرمی و علمی
در حسرت اما...
پائیز صحرا
عکس.عشق.عکس
آسمون پر ستاره
درجستجوی تنهای
دختر بهار
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
قیمت پرده اسکرین
کاشی سازی

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 11835
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->